× ҳ̸Ҳ̸×♀ L0vEly ♂×ҳ̸Ҳ̸×
دلـ نـوشتــﮧ هاے یــﮧ دیــفونـﮧ (!)
مادر دختر ۷ ساله از خانه بیرون میرود برای خرید بعد از ۱۰ دقیقه دختر درب خانه ی همسایه را میزند پسری ۲۷ ساله به اسمه محمد در رو باز میکنه با روی خوشی با الناز صحبت میکند الناز میگوید :
نظرات شما عزیزان:
من تنهام میشه بیایید خانه ی ما زیر غذا رو کم کنید تا مادرم برسه من از گاز میترسم وگرنه خودم این کار انجام میدادم، محمد که متعجب شده بود به خانه ی دختر ۷ ساله(الناز) میرود، وقتی محمد وارد میشود میبیند گاز روشنه زیره گاز رو کم میکنه بعد الناز برای محمد یک لیوان شربت میاره داخل شربت داروی بیهوشی ریخته بود، محمد با خوردنه شربت به خوابی عمیق فرو میرود در همین لحظه الناز داد میزنه بچه ها بدوئین بیاین یه نفر سرکار رفته همه ی این متن رو خونده...
سلام وبلاگد خيلي خوبه حتما من بهت سرميزنم تو هم بهم سر بزن اگه با تبادل لينک موافقي منرو با نام : نرم افزار هاي توپ اندرويد لينک کن و به من خبر بده با چه نامي لينکد کنم اگه خواستي همين الان لينکد ميکنم ممنون
vOr0oj@K |